chichak

تاريخ هخامنش و كوروش،

۲ دى ۱۳۸۹
دوران كودكي ما با داستان هاي كوروش ، داريوش ، هخامنشيان ، پاسارگاد و پارس سپري شد .
كتاب هاي درسي مان مملو از قهرمانيهاي اين به اصطلاح « كبير » ها بود . نوشته ها همه حاكي از نژاد آرياييها و انسانيت آنان در دوران هخامنش ها بود ، حقوق بشر در زمان هاي قديم با كوروش كبير همزاد شد و اين سريال همچنان ادامه داشت تا اين شخصيت منحصر به فرد سلاله آريايي در جايگاه ذوالقرنين پيامبر برگرفته از قرآن كريم بنشيند تا همه چيز در كتيبه ي تاريخ تمام شده انگاشته شود و بدين ترتيب نژادي پاك از لابلاي تاريكي­هاي سرگردان سر بر آورد و براي ما همه چيز شد ، جسم و روح ما را در خود قبضه كرد و در نتيجه كشور ايران برابر با نژاد آريا گرديد ، برابر با پارس شد و تمام تخيلات و روياها با پرده اي از كوروش و داريوش همرنگ گشت و ما تنها كوروش پرست شديم و ستايش داريوش نموديم ، غافل از اينكه قبل از كوروش و بعد از آن ملت هايي در اين سرزمين زيستند و زندگي مي كنند كه هيچ علقه اي با سلسله باستاني هخامنش ندارند و همچنين هيچ وابستگي با نژاد آريا پيدا نكردند اما آنها انكار شدند و هنوز هم ناديده شمرده مي شوند .
اقوام اصلي قوتتي ، لولوبي ، هورري و كاسسي صدها سال در اتحاديه ماننا و ماد كه همگي جزء زبان هاي التصاقي بوده اند ، قبل از پارس ها در اين سرزمين مي زيستند كه در محدوده اي بسيار وسيع كوه هاي قفقاز و رود ارس گرفته تا همدان و ري سكونت داشتند .

كوروش براي ما آغاز تمدن در اين منطقه و اگر اغراق نباشد آغاز بشريت تلقين شد حتي تخت جمشيد نيز وارد سند مالكيت هخامنشيان در آمد و هرچه را كه قبل از كوچ پاسارگادها از سيبري ، توسط اقوام پيشين ساخته و پرداخته شده بود بنام تازه مهاجران درج گرديده و آشكارا مدنيت ما قبل كوروش بطور رسمي دزديده شد .
طبيعي است در اين ميان ملت هايي كه همه چيزشان حتي فرهنگ و زبانشان مورد تاخت و تاز قرار گرفته سر به عصيان بنهند و براي بازگشت استقلال خود به مبارزه برخيزند ، جواب همه آن ها را داريوش كبير در كتيبه بيستون داده است : من هم بيني و هم گوش و هم زبان سردار ماد را بريدم و يك چشم او را هم كندم ، اورا به در كاخ بستم تا همه او را ببينند و سپس در همدان به دار زدم و تمام ياران او را در درون دژ حلق آويز كردم بدين ترتيب كشت وكشتار شروع مي شود و تا ملل اصلي قبل از مهاجران ( يا مهاجمان ) مغلوب كامل شوند .

تاريخ نگاران برجسته ساز هخامنشيان نيز در عصر حاضر بر آن تحريف ها و جعليات و دزديها مهر تاييد زده و نژاد پرستي را به اوج رسانده اند ، بطوريكه حسن پيرنيا در كتاب ايران باستان صفحه ١٥٧ مي نويسد : « وقتي آريايي ها وارد فلات ايران شدند با مردماني روبرو شدند كه زشت و از حيث نژاد ، عادات و اخلاق و مذهب از آن ها پست تر بوده اند يعني آريان ها مردمان بومي را ديو يا تور ( تورك هاي قديم ) ناميده اند ، آريان ها هرجا كه تور را مي ديدند مي كشتند و بعد ها كارهاي پر زحمت را از قبيل زراعت ، تربيت حشم و خدمت در خانواده ها بر دوش آن ها نهادند يعني استعمار و بهره كشي .
جناب فردوسي نيز در شاهنامه اش ملت هاي تورك ساكن در اين سرزمين را كه قبل از پارس ها اقامت داشتند ديو سيرت معرفي كرده بود .

ناصر پورپيرار در صفحه ٥٤ كتاب دوازده قرن سكوت در جواب پيرنيا مي نويسد :
« اما اگر منظور آقاي پيرنيا بومياني است كه تا ورود هخامنشيان موفق به ايجاد ده ها مركز تمدن و تجمع درخشان در اين سرزمين شده اند پس ديگر لا اقل و منطقا هخامنشيان را نه ايراني ، بلكه بايد متجاوزين به آن تمدن ها بشناسيم »

اضافه مي كنيم به اينكه كليه تاريخ نگاري كه در اين هفتاد و هشتاد سال اخير در ايران صورت گرفته همواره كوروش با اصطلاحات « پارس » و « آريا » همراه بوده است و هر يكي مكمل ديگري در اين مهره چيني شطرنجي محسوب مي شوند.
در كتاب فرمان كوروش بزرگ به تاليف عبدالمجيد ارفعي ، جناب كوروش كبير مي فرمايد : من كوروش پادشاه جهان ، شاه بزرگ ، شاه نيرومند و ...

ببينيد اين ذكر كوروش كه در تاريخ بيطرف و بيغرض ، كه بجز قتل و غارت و دزدي و چپاول چيز ديگري از وي سراغي نيست چگونه در گل نبشته خود كه در بابل يافت شده است خود را از تمامي جهانيان بالاتر و برتر القاء مي كند ، كورشي كه طايفه هاي مهاجم آن از شمال كوه هاي اورال وارد اين سرزمين شدند ، به تاراج مدنيت حداقل ١٥ تمدن اصلي قبل از خود پرداخته و هرچه كه آنان ساخته بودند اينها به اسم خود مصادره نموده و تحويل آيندگان دادند همچنان كه پيشتر گفتيم اكثريت ملت هايي كه ساكنان اصلي در اين منطقه محسوب مي شدند التصاقي زبان يا دقيق تر بگوييم تورك هاي اوليه بودند ، اما در مورد عناوين پارس و آريا كه در تاريخ اخير و همچنان بر اساس بده بستان هاي هخامنش با يهود در آن زمان ، بصورت زبان مستقل و نژاد پاك مطرح شده است ، جناب پورپيرار مينويسد اين جاست كه براي نخستين بارمردم ايران اين قوم بي نشان و ناشناخته و خونريز را « پارسه » خواندند لقبي كه در اين كهن سرزمين و ايران كنوني ودر فرهنگ ماد و عيلام « گدا ، ول گرد و تهاجمي معني شده است .
چقدر معناي اين لقب با هستي تاريخي اين قوم ( هخامنش ) منطبق است و اينكه ما را به وسعت و عمق درد و رنجي هدايت مي كند كه مردم ايران در روند برآمدن هخامنشيان تحمل كرده اند .

.همچنان در مورد آريا مي نويسد هيچ ردپايي از اين واژه با معني نژادي آن پيش از نقر در كتيبه­ي بيستون نيافته ايم . حتي معتقد هست كه برخي از خاورشناسان كلمه هرات در كتيبه بيستون كه در اصل « هرو » آورده شده به عمد وبر غلط آنرا آريا خوانده اند تا به ادعاي داريوش عينيت ببخشند و براي تصديق آرزوهاي اوست كه چنين قومي را اختراع مي كنند.
به اين ترتيب تنها احتمال دارد كه محلي دور از حاكميت هخامنشيان به اسم « آريا » موجود باشد و بس ، نه نژادي به نام آريا وجود داشته و نه مي تواند جزء گروه هاي زباني قرار بگيرد .

***
در تكميل اين همه جعليات و تحريفات تخت جمشيد كه نمونه تمدن و فرهنگ ايلامي بشمار مي آيد بطور كلي بنام كوروش كبير و داريوش كبير و امپراطوري هخامنش تمام شد ، امپراطوري كه با جنايت هاي بيشمار اين به اصطلاح « كبير » ها براي خود حقوق بشر مي سازد و خود را بنابه نوشته هاي تاريخ نگاران آريا محور : با اخلاق ، مهربان ، باسواد و داراي فرهنگ غني و تمدن هاي درخشان معرفي مي كند و تا آن جا دوام مي يابد كه از جمجمه آنان نيز يك اصالت عالي خروج مي كند .

بازهم ناصر پورپيرار مي نويسد : اين است ماهيت واقعي يك امپراطور بيگانه ي بر خون و از خون بر آمده كه در منطقه ي خيزش صنعت و هنر جهان از خود يك خشت مال ، يك آجرپز و ... ندارد و تا پايان در تاريخ جز بر نيزه اش تكيه نكرده است .
اما جالب ترين نكته در اين جاست كه امسال ٢٩ اكتبر « ٨ آبان » روز حقوق بشر روز كوروش كبير نامگذاري شده بود يعني كوروش كبير برابر با حقوق بشر و حقوق بشر برابر با كوروش كبير در ايران و حتي خارج از ايران قلمداد شده و تلقين مي گردد كه به همين مناسبت « كوروش كبير » چي ها در دهم آبان در تخت جمشيد مثلا گردهمايي داشته و ياد و يادواره آن بزرگترين شخصيت تاريخ كه تا مقام پيامبري به اوج رسيده گرامي بدارند .

شخصيتي كه در تاريخ بيش از دوهزار پانصد ساله ي اين سرزمين نقش يك چماق كبير را براي از بين بردن ملت هايي كه مدنيت آفريده اند بازي كرده است .
آن زمان اين چماق بر سر بابلي ها و ايلامي ها فرو افتاد و اين زمان ابزاري بدست پارس ها براي محو و آسيميله نمودن ملت هاي متشكل در ايران : بلوچ ها ، عرب ها ، تركمن ها ، لر ها ، و كردها و خصوصا اكثريت جمعيت كشور يعني تورك هاي آذربايجان مورد استفاده قرار مي گيرد .

كوروش كبير بعنوان چماق كبير بهانه ي بزرگي براي آريا محوران شده تا هرچه كه غير آريايي ( غير پارس ) مي باشد انكار گردد اما غافل از اين كه اين كوروش به اصطلاح « كبير » بدست ملكه تورك هاي ماساژت « تومروس » به طرز فجيعي كشته مي شود .
دكتر زهتابي در جلد اول كتاب تاريخ ديرين تورك هاي ايران صفحه ٦٣٩ و ٦٣٨ مي نويسد : كوروش پادشاه پارس در يك نبرد نابرابر پسر ملكه تومروس را به قتل مي رساند ولي اين ملكه مي گويد : من تو را در ميدان جنگ شكست مي دهم اما تو با حيله و مكر بر سر من مصيبت آوردي و پسرم را از من گرفتي ، آنطور كه گفته ام تو را از خون خوردن سيراب خواهم كرد .

جنگ اين دو اردو در آن سوي آراز ( ارس ) به وقوع مي پيوندد و به اين ترتيب كوروش بعد از ٢٨ سال در سال ٥٢٩ قبل از ميلاد از لشكر تورك هاي ماساژت شكست خورده و سرش از بدن جدا گرديده و در يك پوستين پر از خون انداخته مي شود:

اين بود پايان يك خون ريز تاريخ كه با ديكتاتوري ، چپاول ، فرهنگ و مدنيت قبل از خود از يك پيشرفت و تكامل بشري در ميان ملت ها و تمدن هاي ايلامي ، بابلي ، قوتتي و لولوبي ( شمال غرب كشور : آذربايجان ) ممانعت به عمل آورد و سد بزرگي شد تا بشريت از چند دور تكامل تاريخي باز ماند .
اينك آن كوروش و داريوش « كبير » ها به مثابه يك پتك و چماق ، چنان بر سر غير پارس ها ( غير آريايي ) كوبيده مي شود تا همه چيز رنگ بوي پارسي بخود بگيرد .

اگر به كتاب تاريخ سال سوم دبيرستان امسال ( صفحه ٣ ) توجه كنيم كاملا قضيه آشكار مي شود : سلسله هخامنشيان با فرمانروايي كوروش بزرگ آغاز شد ، او توانست با متحد كردن اقوام پارسي و ماد حكومتي را پايه گذاري كند كه گستره قلمرو آن شامل تمدن هاي كهن به جز بخشي از يونان باستان بود كورش به دليل خداپرستي ، عدالت خواهي و خردمندي اش شهرت جهاني يافته است .
برخي معتقدند كه در قرآن مجيد به عنوان فرمانرواي نيك سيرت ستوده شده همان كوروش پادشاه ايران است .

***
در پايان خاطر نشان مي سازم كه كشور ايران يك كشور كثيرالمله بوده كه بايستي تمام ملت هاي ساكن در اين سرزمين اعم از تورك آذربايجاني و تركمن گرفته تا پارس ، كرد ، بلوچ ، عرب و لر و ... زير سايه ي قانون و عدالت در تمام جنبه هاي آن ، حق زندگي برابر داشته باشند.

دوم اين كه هيچ شخصيت و يا سلسله تاريخي نمي تواند همانند چماقي اعمال شود كه نژاد پرستي را همراه حذف هويت تاريخي ساير ملت ها به منصه ظهور برساند .
شهروند پارس همانقدر عزيز و گرامي هست كه شهروند بلوچ ، عرب ، كرد و تورك آذربايجاني .

و يك شهروند پارس همان قدر كه از امكانات زباني و فرهنگي و اقتصادي و سياسي بهره لازم را ميبرد بايستي ساير ملت ها نيز از حقوق مذكور استفاده عادلانه داشته باشند .
در نهايت ، اين نوشته بدون هيچگونه غرض ورزي و عناد نسبت به يك ملت يا زبان ، به رشته تحرير در آمده است و همه انسان ها در اين سرزمين بايد از موازين حقوق بشر و قانون اساسي در تمامي ساحه ها ، آن هم به معناي واقعي آن بهره مند گردند .
__________________


بؤلوم :
یازار : atila

[۱]

بلاگا گؤره



بؤلوم لر

     

باغلانتی لار

     

یولداش لار

     

آرشیو